سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خوشا آن که خود را خوار انگاشت ، و کسبى پاکیزه داشت ، و نهادش را از بدى بپرداخت ، و خوى خود را نیکو ساخت و زیادت مالش را بخشید و زبان را از فزون گویى درکشید ، و شرّ خود را به مردم نرساند و سنّت او را کافى بود ، و خود را به بدعت منسوب نگرداند . [ مى‏گویم بعضى این فقره و آن را که پیش از آن است به رسول خدا ( ص ) نسبت داده‏اند . ] [نهج البلاغه]

نفس بریده

                           

خدایا خودت به دادم برس

نمیدونم دیگه چیکار کنم........

خدایا! یا منو بکش و خلاصم کن و یا منو از دست این بنده هات نجات بده....

موندم چیکار....

هر کسی هر غلطی میخواد می کنه بعد هیچ بلایی هم سرش نمیاد..اونوقت من یه غلطی کردم............یه اشتباهی کردم.....هی باید تاوان پس بدم...

خدایا به بزرگواریت قسم که دیگه تا آخر عمرمم همچین کاری نمی کنم فقط این بلا رو از سرم دور کن....

همه رو برق میگیره من و چراغ نفتی....

آخه این دیگه چه صیغه ایی...........

ملت عشق می کنن صفا می کنن غم و غصه هاشونم میارن واسه من......دردسراشونو میارن واسه من...

نمیدونم چرا همه دوست دارن انتقام روزهای از دست رفته شون رو از من بگیرن....

بابا جان به خدا قسم من هیچچی نیستم...................از اول هم نبودم.................نه برای خودم و نه برای دیگران...

هیچچی نبودم و نخواهم بود..........................باور کنین من چیزی ندارم که می خواین اونم ازم بگیرین...................

به کی بگم خداجون دردمو...آخه جز تو که کسیو ندارم....

از اولشم جزو آدما حساب نمیشدم..اصلا انگاری یه روح هستم که هیچ کی نمیبینه منو........بابا چرا هر کی عقده داره سر من خالی می کنه...

باور کنین اگه بخاطر آبروی خانواده ام نبود خیلی وقت بود که............................

چیکار کنم.........آخه به این میگن زندگی..هر روز عذاب...شکنجه....ترس...دلهره....تشویش.........

حالا خوبه 17 سال بیشتر ندارم..ببین چند سال دیگه چی می خواد بشه.....هیچ وقت تا به اندازه امروز دلسرد از زندگی نبودم............

موندم تو کف این زندگی نکبت بار......این زندگی نفرت انگیز..........................................................

دیگه نفس کشیدن هم برام سخت شده..............

من خیلی وقته که مُردم،....

زنده کسیه که بتونه نفس بکشه............کسی هست که بفهمه مفهوم زنده بودن و کسی که زندگی کرده و می تونه تو این جهنم زندگی کنه.............

وای ی ی ی ی ی از خودمم بدم میاد...

آخه دیگه خیلی نفرت انگیز شدم..منم شدم عینهو همون آدمایی که دارم ازشون فرار می کنم.............

دیگه برای همه یه عادت شدم ....یه عادت تکراری.............................

ای خدااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا...................

دیگه برام مهم نیست چی می خواد بشه..چون چیزی که می خواد بشه میشه...........

هیچچی مهم نیست................................

دیگه کاری به کار زندگی ندارم....هرجور که میخواد،تا کنه بکنه...........

ای زندگی برو!!تو آزادی........................

 

آی مردم  من پاسخگوی گستاخی ها و احمقی هاتون نیستم.....

انتقام روزهای از دست رفتتونو از من نگیرید................

من نه باعث و بانی این بازی تلخ بودم و نه  بازی دهنده ی شما.........

منم یه اشغالی هستم مثل خودتون....

پس منم به بازی نگیرید.........

من بازیچه نیستم.........

                                        

 




ساقی ::: سه شنبه 86/2/11::: ساعت 3:40 عصر

 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 7


بازدید دیروز: 2


کل بازدید :72629
 
 >>اوقات شرعی <<
 
>> درباره خودم<<
ساقی
*ای صبا با تو چه گفتند که خاموش شدی....چه شرابی به تو دادند که مدهوش شدی....تو که آتش کده مهر و محبت بودی...چه بلا رفته که خاکستر خاموش شدی.....*ساقی
 
>>فهرست موضوعی یادداشت ها<<<
 
 
>>لوگوی دوستان<<
 
>>اشتراک در خبرنامه<<